کد مطلب:106417 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:243

خطبه 032-روزگار و مردمان











[صفحه 135]

از خطبه های آن حضرت (ع) است عنود: ستمگر كنود: كافر ناسپاس. عتو: كبر و خود بزرگ بینی. قارعه: حادثه بزرگ. مهانه النفس: كوچكی و حقارت نفس. كل حد السیف: هرگاه شمشیر از بریدن و قطع كردن فرو ماند. نضیض و فوه: اندك بودن مال و ثروت شخص. مصلت بسیفه: آن كه به زور شمشیر در كارها جلو افتد. مجلب: شخصی كه برای انجام كاری افراد را جمع كند. رجل: جمع راجل. اشرط نفسه لكذا: به خود تلقین كرد، نفس خود را برای امری آماده ساخت. اوبق دینا: دین را نابود كرد و از دست داد. حطام: ثروت دنیا، حطام در معنای لغوی چیزی است كه از خشكی پذیرای شكستن باشد. انتهاز: دزدی، ربودن مال به اندازه توان. مقنب با كسر میم و فتح نون: گروهی اسب بین 30 تا 40 راس. فرع المنبر یفرعه: بالای منبر رفت. طامن من شخصه: متواضعانه فرود آمد. طمانینه اسمی است كه از همین فعل گرفته شده است. شمر من ذیله: وقتی كه دامن فرا چیند و آن را بالا زند. زخرف: زینت داد، نقش و نگار كرد. ضئوله نفسه: كوچكی، حقارت، ناچیزی نفس شخص. مراح: جائی كه راه رونده در شب فرود می آید. مغدی: محلی كه صبحگاه در آن باری افكنند. شرید و مشرد: رانده شده، فراری. ناد: كسی

كه بی هدف به طرفی می رود. قمح: خوار ساختن. مكعوم: شخصی كه قادر به سخن گفتن نیست، گویا دهانش را با كعام بسته اند. كعام وسیله ای است كه با آن دهان شتر را می بندند كه گاز نگیرد، وقتی كه شتر در حال هیجان باشد. تكل: غم و اندوه برای از دست دادن بعضی از دوستان. اخملتهم: آنها را از نظر مردم انداخت و در جامعه بی اعتبار ساخت. تقیه و تقوی: ترس، بیم. اجاج: نمك، شوری. ضامر: خاموش، ساكت. حتاله: تفاله، ته مانده چیزی. قرظ: برگ سلم كه با آن پوست را دباغی می كنند. جلم: قیچی كه با آن كرك و پشم شتر را می چینند. قراضه: خورده پشمهایی كه از میان پشمها می ریزد. مردم بدانید كه، ما در روزگار جفاكار و كفران كننده نعمت، به سر می بریم كه نیكوكار بد كار شمرده می شود و ستمگر بر ستم خود می فزاید از آنچه می دانیم سود نمی بریم، و از آنچه نمی دانیم پرسشی نداریم. و از كارهای خطرناك ترسی و اندیشه ای به دل راه نمی دهیم، تا این كه نتیجه سوء آن عایدمان شود. در این روزگار مردم، به چهار گروه تقسیم می شوند: برخی از مردم كسانی هستند كه فساد و تباهی در زمین را جز به دلیل ناتوانی، و كندی شمشیر، و نداشتن مال و منال و ثروت رها نكرده اند. گروه د

وم كسانی هستند كه سلاح خود را از نیام برآورده، شرارت خود را آشكار كرده، سواره و پیاده نظام خود را، برای ظلم و ستم آماده ساخته اند، دین خویش را برای رسیدن به متاع دنیایی تباه كرده اند و در پی فرصتی هستند كه سپاهی را رهبری كنند و یا بر منبر بالا روند و خود را به مردم نشان دهند. چه بد تجارتی است این كه انسان جان و ایمان خود را، بهای دنیای خویش قرار داده دنیا را به عوض آنچه در نزد خدا برایش ذخیره شده سودا كند. سومین گروه كسانی هستند. كه دنیا را با كار آخرت خواهانند ولی آخرت را به بهای دنیا و كار در آن نمی خواهند از كبر و غرور یا به علامت تشخص قدمها را نزدیك به هم برمی دارند، دامن جامه را بالا می زنند و خود را برای امین نشان دادن آرایش می دهند و دین خدا را برای گناه و معصیت وسیله قرار داده اند (كنایه از این كه خود را به صورت زاهدان نشان می دهند تا بدین وسیله بتوانند دل مردم را بربایند و سوء استفاده دنیوی بكنند.) گروه چهارم كسانی هستند كه به دلیل ناتوانی و ضعف از جمع آوری مال و منال با این كه خواهان آن هستند، گوشه نشینی اختیار می كنند و نداشتن وسیله آنها را از اقدام بر انجام كار باز می دارد. خود را به نام قناعت می

آرایند و به لباس زاهدان درمی آیند. با این كه هیچ یك از كارهای شب و روزشان به زاهدان شبیه نیست و نشانی از پارسایی در آنها دیده نمی شود. جز چهار گروهی كه برشمردیم دسته پنجمی باقی می ماند كه با یاد آخرت دیده از زییاییهای دنیا فرو بسته و ترس از روز جزا اشكشان را جاری ساخته است. حالت این دسته از مردم شبیه كسی است كه از دیار اصلی خود رانده شده و هراسناك و ترسناك خوار و خاموش گشته، و از روی اخلاص دعا می كند و از درد معصیت و گناهكاری فریاد می زند. تقیه آنان را به كنج سكوت و خاموشی كشانده، خواری در نظر مردم آنان را گوشه گیر كرده، نصیب آنها از دنیا آب تلخ و شور زندگی است و دهانهایشان از شكایت بسته شده است. دلهایشان جریحه دار است. از پند دادن و موعظه كردن مردم خسته شده اند، در راه ارشاد و هدایت مردم مغلوب و خوار گردیده اند، كشته شدند تا تعدادشان اندك شد. بنابراین دنیایی به این بی اعتباری باید در نظر شما، كم ارزشتر از خوار مغیلان و ریزه های پشم باشد (پشم ریزه هایی كه از پشم جدا شده و برای كاری مفید نیست) از حال گذشتگان خود پند گیرید پیعش از ان كه آیندگان از شما پند گیرند، دنیای قابل سرزنش را رها كنید. به این دلیل كه جها

ن افرادی را، كه بیش از شما دوست می داشت، رها كرد، چه رسد به شما!) سیدرضی رحمه الله درباره صدور این خطبه فرموده است: كه افراد ناآگاه و بیدانش، این خطبه را، به معاویه نسبت داده اند. با این كه در صدور این خطبه از امیرمومنان (ع) شكی نیست، زیرا زر را با خاك چه شباهتی است؟ آب گوارا و شیرین با آب شور چه مناسبتی دارد؟. دلیل زیر بر صحت صدور این خطبه از ناحیه امیرمومنان (ع) دلیلی گویا و گواهی صادق است: نقاد با بصیرت و روشن بینی چون عمرو بن جاحظ، این خطبه را در كتاب بیان و تبیین نقل وسپس انتقاد كرده است كه این خطبه از معاویه نیست و نام شخصی كه این خطبه را به معاوبه نسبت داده ذكر می كند و سپس چنین می گوید: این خطبه به گفتار علی (ع) به دلیل تقسیم بندی مردم به دسته های مختلف شباهت بیشتری دارد. خبر دادن از وضعیت هر گروهی از مردم به لحاظ پیروزی، ذلت و خواری، تقیه و ترس به سخن امیرمومنان (ع) سازگارتر است و آنگاه می پرسد چه وقت و در چه حالی معاویه را دیده ایم كه در گفتارش راه و روش پارسایان و زاهدان را ترسیم نموده و طریقه عبادت نیایشگران را بیان كرده باشد؟! در خطبه حضرت، پاره ای از زمانها بر بعضی برتری داده شده است، نیكی را ب

ه بعضی از زمانها و بدی را به بعضی دیگر نسبت دادن و این برتری دادن بعضی از زمانها بر بعضی نسبت درستی است، زیرا زمان از اسبابی است كه در این جهان نقش آماده كننده دارد. آنچه در زمان تحقق می یابد، نیك یا بد شمرده می شود. گاهی روزگاران به نسبت آمادگی پذیرش نیك و بد فرق دارند. در پاره ای از زمانها بر حسب آمار، شر و بدی فراوانی وجود دارد، به این لحاظ گفته می شود: روزگار دشوار، زمان ستمگر بویژه در زمانی كه دین رو به ضعف داشته باشد و قوانین شریعت كه نظام بخش جهان و بقای آن است و موجب زندگی جاوید آخرت می شود بی اعتبار شود. در بعضی از زمانها نیكی و خیر فراوان است، بدین سبب روزگار نیك و زمان دادگری گفته می شود و آن هنگامی است كه وضع مردم درست و منظم باشد. بخصوص روزگار نیرومندی و جلوه و پایداری دین كه گوهر و ناموس شریعت محفوظ باشد. توضیح فوق برداشتی از نیك و بد، در صورت مجزا نگری به اجزای زمان بود، ولی اگر اجزای نیك و بد زمان را به نسبت آنچه در كل جهان اتفاق می افتد در نظر بگیریم تفاوت زیادی درآنچه خیر و شر نامیده می شود نیست. برای همین است كه افلاطون، حكیم مشهور یونان، گفته است: مردم هر زمانی می پندارند كه روزگار آنها آ

خرالزمان باشد، زمان خود را از روزگاران پیشین زشت تر و كم اهمیت تر می دانند. در صورتی كه نمی اندیشند تا حق زمان گذشته و حال را بخوبی ادا كنند. این كم دقتی و بی توجهی شاید به این دلیل است كه انسانها میان فرزندان زمان حاضر و كسانی كه مراحلی از عمر خود را سپری كرده اند مقایسه می كنند، و می بینند كه گذشت و جوانمردی در زمان حاضر نسبت به گذشته بسیار كمتر شده است بی آن كه توجهی به علل و اسباب و هدف هر یك در دو زمان داشته باشند. ولی اگر در مورد اتفاقات و حوادث دو زمان و علل و اسباب آن بدقت نگریسته شود، و بررسی كامل در جریان امور دو زمان از قبیل نیرومندیها، ضعف، سستیها، امن و ترسها انجام گیرد، زمان حاضر و زمان گذشته چندان تفاوتی با هم ندارند. حضرت فرمود: انا قد اصبحنا... حتی تحل بنا امام (ع) زمان را به دو صفت ستمگری و سختی، مذمت و بد گویی كرده است. پس از نسبت دادن عدالت به زمان و شمارش اوصافی برای آن در مقایسه با نظام جهان و بقای آن صفاتی را، بد و شر دانسته است، و از آن میان پنج صفت را یادآوری كرده است: اول آن كه در این زمان نیكوكار، بدكار قلمداد می شود بدین شرح: بد كاران به دلیل كسالت و سستی به انجام فرامین خداوند بپا

نمی خیزند، بخشش نیكوكار را معلول ریا كاری یا تظاهر یا ترس و یا طمع برای چیزی به حساب می آورند. و دیگر فصیلتها و رذیلتها نیز به همین حساب گذاشته می شود. تمام این امور برای سرزنش فضیلت، و از جهت بد خواهی و حسد صورت می گیرد، شاید، بتوانند نیكوكاران را از قماش خود به حساب آورند وآنها را در بد كاری به خود وابسته سازند. دوم این كه در این روزگار، ستمگر بر كبر و سركشی خود می افزاید، زیرا اساس ستمگری نفس اماره است. نفس فرمان دهنده به بدی، در روزگاری كه عدالت حاكم باشد، همواره یا در بیشتر موارد، مغلوب واقع می شود. و بدین هنگام اگر خواهان ستمگری باشد، جلوه زودگذر و فرصت طلبی مرحله ای است. بنابراین ظالم اگر در روزگار برقراری عدالت ظلم كند و یا از حد خود تجاوز كند، به دزدی ماند، كه هر لحظه ممكن است گرفتار شود. ستمگر نیز در دوران دادگری، با توجه به مواظبت شریعت، خوار می گردد و زیر نظارت نگهبانان قرار خواهد داشت. ولی به روزگار ضعف دیانت، ظالم به غارت گری می ماند كه به دلیل توانایی اش مورد مواخذه قرار نمی گیرد، توجهی هم به نهی كننده دینی ندارد، بنابراین روشن است كه ستمگری اش افزون می گردد. اگر فزونی ستم را پیش از روزگار رسو

ل خدا (ص) در نظر بگیرید و با روزگار عدل و داد عهد پیامبر (ص) مقایسه كنید موضوع بخوبی روشن می شود. سوم این كه در روزگار بد، اهل دانش از دانایی خود بهره نمی گیرند. این فرموده حضرت در ملامت كسانی است كه مطابق دانش خود دستورات شرع را به كار نمی گیرند، با این كه شایسته است انسان برای آخرت كار كند زیرا سود بردن از دانش به هنگامی است كه توام با عمل باشد. در جای دیگر حضرت به همین امر اشاره می كند و می فرماید: علم آمیخته به عمل است علم، عمل را فریاد می زند (می طلبد)، اگر عمل به علم پاسخ مثبت داد، پایدار می ماند وگرنه كوچ می كند و می رود. منظور از كوچ كردن دانش سود نبردن از آن و مراد از فریاد زدن عمل از سوی علم، توام بودن با عمل است چنان كه سزاوار می باشد. چهارم از ناسازگاری روزگار و یا از صفات بد آن این است كه مردم از آنچه نمی دانند نمی پرسند. این فرموده حضرت توبیخ و ملامت كسانی است كه در جستجوی دانش كوتاهی می ورزند. ملامت از این بابت كه چرا از آنچه نمی دانند سوال نمی كنند و توبیخ آنها از این جهت كه به دلیل كم توجهی و كوتاهی دركشان از كمالات و فضیلتها به خوشیهای حسی، آنی و زودگذر سرگرم شده اند. پنجمین ویژگی بد این زم

ان این است كه مردم به هشدارهای مهمی كه داده می شود، توجه نمی كنند، تا زمانی كه گرفتار شوند، به دلیل این كه به پایان كارشان نمی اندیشند، و سرگرمی به امور ظاهری، آنان را از توجه به مصالح و تفكر درباره پیامد آن باز می دارد. این فرموده حضرت ملامت افرادی است كه در امر جهاد كوتاهی كرده اند، و ضمنا توجه دادن و آگاهانیدن آنان است بر این كه، به دلیل كوتاهی در امر جهاد، منتظر بروز حادثه عظیمی باشند. ویژگیهای پنجگانه ای كه حضرت درباره زمان آورده اند، برای صلاح و اصلاح جهان اموری زیانبارند. به همین دلیل، زمانی را كه در بردارنده این خصوصیات باشد به عنود و شدید ستمگر و سختگیر توصیف فرموده اند. نظر به همین خصلتهای رایج در آن روزگار بوده كه امام (ع) مردم را به چهار دسته تقسیم و فرموده است: الناس علی اربعه اصناف... قلوا مردم به چهار دسته تقسیم می شوند، علت تقسیم شدن مردم به چهار گروه با توجه به خواسته های درونی آنها و به گونه زیر می باشد! مردم یا دنیاطلبند و یا خدا خواه، دنیاطلبها به چهار دسته تقسیم می شوند: الف: دنیاطلبانی كه قدرت بر فراهم آوردن دنیا نیز دارند. ب: دنیا طلبانی كه قدرت مال اندوزی ندارند. این گروه خود به دو دست

ه تقسیم می شوند: 1- چون قدرت بر جمع آوری مال ندارند، برای آن كوشش و چاره جویی نمی كنند. 2- با این كه قدرت بر گردآوری مال دنیا ندارند اما بسختی در پی گردآوری آن هستند. گروه اخیر نیز به دو دسته تقسیم می شوند: الف: تلاش و كوشش در آن حد است كه فرمانروایی و پادشاهی را به دست آورند. ب: كوشش و تلاش آنها برای اموری است كه پایینتر از حد امارت و یا سلطنت باشد اگر خدا خواهان را به این چهار گروه دنیاطلب بیفزاییم، مطابق فرمایش حضرت پنج دسته می شوند. چهار دسته را امام (ع) مورد ملامت و سرزنش قرار داده و دسته پنجم را ستوده است. گروه اول كه همان دنیاطلبان قدرتمند بر گردآوری مال و منال و جاه و مقام باشند در قسم دوم گفتار حضرت (ع) آمده اند كه فرمود: و منهم المصلت بسیفه.... یفرعه منظور از این دسته، همان توانمندان بر دنیا، افسار گسیختگان در شهوت و خشم است، كه در به دست آوردن كمال مطلوب خود از امور دنیوی می باشند. اصلات سیف كنایه از چیرگی و دست درازی است كه به هر آنچه بتوانند به پیروزی و قهر و غلبه و شر آشكار و ستم بر ملا و واضح و جز اینها از رذایل اخلاقی دست یابند انجام می دهند. عبارت الاجلاب بالخیل والرجل، كنایه از فراهم آورد

ن تمام ابزار ظلم و ستم است و چیرگی و تسلط بر دیگران، آماده سازی خویش برای تباهكاری در روی زمین روشن است كه چنین كسی، دین خود را تباه ساخته است. درباره این كه چرا ستمگر تمام ابزار ظلم را فراهم می آورد! حضرت فرموده است: لحطام ینتهزه او مقنب یقود او منبر یفرعه برای جمع آوری مال و ثروت، برای دستیابی به اسبهای سواری و نعمتهای دنیوی و برای بالا رفتن به منبر و باصطلاح داد مذهب و دیانت برآوردن است. منظور حضرت از یادآوری هدف فوق، بیان پاره ای از صفات و ویژگی مردمان روزگار خویش است كه آنها دارای چنین خصلتهایی بوده اند. امام (ع) لفظ حطام را استعاره از مال دنیا آورده اند، جهت مشابهت این است: چنان كه گیاه خشك در مقایسه با علف سبز و با طراوت و زیبایی و دارای میوه، سودی ندارد، مال دنیا هم نسبت به كارهای نیك آخرت- كه نفعش پایدار است- بی ارزش به حساب می آید. دلیل این كه حضرت از میان كلیه صفات و ویژگیهای بیشمار مردم زمان این سه خصلت را ذكر فرموده این است كه اغلب انسانها برای این سه خواست دنیایی بیشتر تلاش می كنند، زیرا كوشش كردن در دنیا یا برای جمع آوری مال و ثروت است یا ریاست دنیایی با فراهم آوردن اسبان سواری و نعمتهای مادی

یا به نام مذهب به منبر رفتن و در پوشش دیانت برای دنیا كار كردن. پس از بیان خصلتهای زشت برخی از مردم زمان خود می فرماید: و لبئس المتجر... الخ این عبارت امام (ع) برای این دسته از مردم توجهی است به زیان و ضرر كارهایی كه شباهت زیادی به تجارت زیانبار دارد زیرا خواهان به دست آوردن، دنیا به هر صورت و از هر راه ممكن، در معرض نابودی و هلاكت اخروی واقع می شود. چنین شخصی، به فروشنده ای ماند، كه دارایی دنیای خود را با ثواب و پاداش نیكوی آخرت (در صورت اطاعت پروردگار) معاوضه می كند. ثروتی كه خود آن از بین می رود، كیفر آن باقی می ماند. به این دلیل امام (ع) لفظ تجارت را برای این سودا استعاره آورده است. دسته دوم كسانی هستند كه دنیا را می خواهند، ولی نه، توان به دست آوردن آن را دارند و نه برای تحصیل آن چاره جویی می كنند. این گروه همان افرادی هستند كه حضرت با این عبارت بدانها اشاره می كند: و منهم لایمنعه من الفساد... برخی مردم را جز حقارت نفس، و عدم قاطعیت و كمبود مال، از فساد و تباهكاری باز نمی دارد. امام (ع) لفظ كلاله حده را كنایه از شخصی آورده است كه در امور صراحت لازم را ندارد، و در انجام كارها ناتوان است. روشن است آن كه ه

دف او دنیا نیست و از خداوند روگردان باشد، اگر موانع یاد شده (حقارت نفس- عدم قاطعیت- كمی مال) را بر سر راه نداشته باشد و دنیا را بتواند به دست آورد، جز در جهت فساد و تباهی، تلاشی نخواهد داشت. دسته سوم افرادی هستند كه در به دست آوردن دنیا قدرت ندارند، با این كه تمام درها را زده و خود را برای به دست آوردن ثروت و مال، سوای جاه طلبی و ریاست و پادشاهی آماده كرده اند. منظور از فرمایش حضرت كه بعضی از مردم آخرت را به دنیا سودا كرده و حاضر نیستند دنیا را، به آخرت معامله كنند همین دسته سوم می باشند. گفتار حضرت، درباره اینان كه دنیا را با كار آخرت طلب می كنند اشاره است به این كه برای به دست آوردن دنیا فریبكاری می كنند و با ریا كاری و ظاهرسازی در طلب دنیا هستند. اما فرمایش آن حضرت كه این گروه آخرت را با كار دنیایی می خواهند اشاره دارد به این كه آنها فقط برای دنیا كار می كنند، هر چند در شكل آخرت باشد. منظور حضرت از جمله قد طامن من شخصه، توضیح نوع حیله و فریبكاری دسته سوم است. همچون خضوع و تواضع دروغین، و خود را با وقار نشان دادن، مثل این كه به هنگام راه رفتن قدمها را كوتاه برمی دارند، و لباسهایشان را بالا می گیرند و ظاهر خ

ود را آراسته می سازند. چنان كه این طریقه، روش بندگان نیكوكار خداوند می باشد و ستر و پوششی است، كه پروردگار جهان پرهیزكاران را بدان از ورود به هلاك و تباهی حفظ فرموده است. این كارهای فریبكارانه از بعضی مردمان به منظور جلب عواطف و به دست آوردن دنیا انجام می پذیرد. اینان خود را در نظر مردم دنیا و ظاهر بینان می آرایند، تا جامعه به آنها اعتماد كند و مردم امانتها و رازها را بدانها بسپارند. فریبكاران ظاهرساز این نوع رفتار را وسیله ای برای نیل به آرزوها و مقاصد از بین رونده دنیای خود ساخته اند. اینان چنان هستند، كه ستار بودن خداوند و ظاهر دین را، ابزار معصیت و گناهكاری خویش قرار داده اند. دسته چهارم، گروهی هستند، كه هر چند در پی به دست آوردن دنیا هستند، ولی قدرت به دست آوردن آن را ندارند، و ه رچند خود را شایسته حكومت و فرماندهی می دانند ولی در پی آن نیستند. در بیان حضرت توضیح مطلب چنین آمده است: گروهی از مردم آنهایی هستند كه حقارت و كوچكی شخصیت، آنها را از طلب ریاست زمین گیر كرده است. از موانع باز دارنده این گروه كه طالب سلطنت نیستند، حضرت دو مانع را یادآور شده اند: یكی از آن دو مانع كوچكی و قصور نفسانیشان از دستیاب

ی به جاه و مقام و اندیشه واهی آنان بر ناتوان بودنشان از رسیدن به حكومت است، با وجودی كه خواهان آن هستند. مانع دوم، بیچارگی و درماندگی آنان است یعنی نبودن اسباب بزرگی، مانند مال و ثروت و یار و انصار به این دو دلیل از جاه طلبی بازمانده اند و به حالتی درآمده اند كه با داشتن چنان وضعی به مقصود نمی رسند و از دستیابی به آن كوتاه می آیند. بنابراین به حیله و فریب متوسل می گردند، كه رغبت و میل مردم را بدین طریق به سوی خود جلب كنند: خود را به زیور قناعت می آرایند، به شیوه زاهدان یعنی مواظبت و ملازمت بر عبادت و پرستش و رعایت ظاهر دستورات خداوند رفتار می كنند- هر چند انجام این امور از روی اعتقاد نباشد-. فرمایش حضرت كه: و لیس من ذالك فی مراح و لا مغدی كنایه است از این كه كارهای تظاهرآمیز این گروه به هیچ وجه، قناعت و زهد به حساب نمی آید. احتمال این كه این دسته چهار نه، توانمند بر دستیابی دنیا باشند و نه فریبكار، نیز هست. اما دسته پنجم: اشخاصی هستند كه قصدشان رسیدن به قرب خداوند متعال است. فرموده حضرت: بقی رجال آخر اشاره به همین گروه پنجم دارد كه بر ایشان اوصافی را به شرح ذیل برمی شمارند: 1- یاد بازگشت به سوی خداوند چشمان

آنها را فرو بسته است. توضیح مطلب این كه آنها كه قصدشان رسیدن به قرب حق تعالی است، هرگاه به جانب قدس خداوندی توجه نمایند و همواره خود را در محضر خدا ببینند و به این موضوع كه سرانجام به سوی او باز می گردند، نه، كه همواره فرا روی او هستند، توجه كنند، ناگزیر به دلیل، شرمساری از خداوند و خشنود بودن، به مطالعه انوار الهی و ترس از این كه توجهشان به غیر، آنان را از صعود به درجات عالی ملكوت به پست ترین مراتب هلاكت فرو افكند، از غیر خداوند كناره گیری می كنند. روشن است كه حس پیرو دل است، هرگاه دیده دل سرگرم مطالعه انوار مقدس حق و غرق در جلال و عظمت خداوند باشد، حس را به دنبال خود می كشاند، بنابراین از ناحیه حس توجه به امر دیگری نخواهد كرد. مقصود از: غض بصر كه فرمودند این است. 2- صفت بارز دیگر گروه پنجم این است. كه ترس از روز محشر و قیامت اشك آنها را سرازیر كرده است. خوف خائفین به دو صورت و هر كدام به چند قسم تقسیم می شود: الف: ترس از امور ذاتا ناپسند. ب: ترس از اموری كه انجام آنها به دلیل كراهت ذاتی، ناپسند است. صورت دوم خود دارای چند قسم است: 1- ترس از مرگ، پیش از توفیق بر توبه 2- ترس از عملی كه قصد قربت در آن نباشد

. 3- ترس از انحراف در قصد عبادت خداوند 4- ترس از چیره شدن قوای شهوانی، طبق عادت در به كار گرفتن امور شهوانی 5- ترس از پیامدهای انجام كار خلاف در نزد مردم 6- ترس از این كه عاقبت به خیر نمیرد و پایان كارش بد باشد، 7- ترس از این كه در علم خداوند متعال سابقه شقاوت داشته باشد. تمام این اقسام و جز اینها ترس بندگان شایسته خدا می باشد. از تمام اقسام یاد شده آنچه قلب پرهیزكاران را مغلوب ساخته ترس پایان یافتن عمر است، كه به خیر ختم گردد، زیرا خطر در آن جا بزرگ است. اما برترین قسم و دلالت كننده ترین، بر كمال معرفت انسانی، ترس از شقاوت در علم خداست، زیرا ترس از پایان كار از این ترس سرچشمه می گیرد و پیامد آن می باشد این وضعیت بیان كننده آن است، كه در لوح محفوط چه گذشته است. مثل كسی كه ترس از پایان عمر دارد كه به خیر ختم گردد یانه؟ و آن كه ترس از آغاز امر دارد؟ كه جزو نیكوكاران رقم زده شده است یا خیر؟ مثل دو فرد كه ملكی را با توصیه كتبی به آنها واگذار كرده باشند، و در این واگذاری امكان خیرخواهی و ثروتمندی یا بدبختی و هلاكت باشد، یكی از این دو نفر دل را متوجه عاقبت كار كند كه چه خواهد شد دیگری دل را متوجه هنگام نوشتن این تو

صیه نامه كند كه به چه منظوراین ملك را به این اشخاص واگذار كرده اند؟ آیا قصد خیرخواهی و خدمت بوده یا هلاكت و بدبختی؟ فرد دوم چون توجه به علت و سبب واگذاری دارد، از فرد اول بلند اندیشه تر است. به همین دلیل توجه به حكم نخستین خداوند كه قلم تقدیر او، در لوح محفوظ، بر آن جاری شده، از توجه به پایان كار مهمتر است. حضرت رسول (ص) به همین معنا اشاره كرده است آنگاه كه بر منبر بر آمد، و دست راست خود را مشت كرد و فرمود: این است كتاب خدا كه در آن نام بهشتیان و پدرانشان را نوشته است. نه بر آن چیزی می افزاید و نه، از آن چیزی كم می كند اگر اهل سعادت و نجات، چنان بد كار باشند كه مردم آنها را نه از بد كاران كه سر دسته بد كاران به شمار آورند، خداوند آنها را پیش از مرگ ولو در زمانی به كوتاهی دوشیدن شتر اهل نجات و رستگاری می گرداند. و اگر بد كاران و شقاوتمندان چنان كار نیكو كاران را انجام دهند كه مردم آنها را از دسته نیكوكاران كه سعادتمند و رستگار بدانند، خداوند آنان را پیش از مرگ ولو بزمانی كوتاهتر از دوشیدن شتر جزو شقاوتمندان گرداند. سعادتمندان به حكم الهی سعادتمند و شقاوتمندان بفرمان الهی شقاوتمند می شوند، رستگار كسی است كه به

حكم الهی رستگار می شود و بد كار كسی است كه به قضای خداوندی بد كار می گردد. ارزش كارها به ارزش پایانی آنها است. اما اقسام ترس از اموری كه ذاتا ناپسندند عبارتند: 1- ترس از سكرات مرگ و سختی آن كه در نفس انسانی چنان تصور می شود كه ذاتا ناپسند است. 2- سوال نكیر و منكر 3- عذاب قبر 4- ترس از ایستادن در پیشگاه خداوند متعال و شرمساری از بر ملا شدن اسرار 5- ترس از محاسبه دقیق و سوال از كوچكترین امر 6- ترس از باریكی و تیزی پل صراط و چگونگی گذر از آن. 7- ترس از آتش دوزخ، غل و زنجیر و سختیهای آن 8- ترس محروم شدن از بهشت و یا محروم گشتن از مراتب بالای آن 9- ترس محجوب ماندن از ملاقات خداوند، و... اینها كه برشمردیم اموری هستند كه ذاتا از نظر انسان ناپسندند و شخص از ابتلای به آنها ترس دارد. رهروان زهد پیشه، نسبت به هر یك از این امور حالتهای گوناگونی دارند، ترسناكترین مرتبه، ترس دوری و فراق و هجران از دیدار خداوند است. ترس عارفان این است كه به فراق گرفتار آیند، و از این درجه پایینتر ترس عبادتگران و شایستگان و زاهدان است. درجات پایینتر از این بسته به میزان معرفت اشخاص است، آری ترسی كه امیرمومنان (ع) در این عبارت به آن اشاره فر

موده اند، ترس از این امور است یعنی همان اموری كه ذاتا برای افراد ناپسند می باشد زیرا ترس از محشر و قیامت كه صریح عبارت بود، در بردارنده همین اموری است كه بتفصیل بیان داشتیم. سومین صفت برجسته دسته پنجم، این است كه به دلیل زیادی نهی از منكری كه انجام داده اند، و یا كمی صبر و تحملشان از مشاهده منكرات، آواره هر دیارند! و یا ترسناك و شكست خورده، مهر سكوت بر لب زده، خاموشی اختیار كرده اند، گویا تقیه و پرهیز از ستمگران دهانشان را از سخن گفتن بسته است. ترسیده و شكست خورده، مهر سكوت بر لب دارند. این گفته در بیان حضرت به عنوان استعاره و كنایه از تقیه به كار رفته است. آنها به دلیل مصیتهایی كه در راه دین بر آنان وارد شده، و یا آزار زیادی كه از ستمكاران بدانها رسیده است، خدا را همانند فرزند مردگان دردمند از روی خلوص می خوانند. وضع حال هر یك از پرهیزكاران همین است كه بیان شد. بعید نیست كه این تفصیل حال پرهیزگاران، نسبت به ترس از سختیهای روز محشر باشد، بدین معنا كه ترس روز محشر اشگشان را جاری كرده، و از نظر حالتهای گوناگونی كه در بالا برشمردیم این وضعیت را بر سر آنان آورده باشد. چهارمین صفت آنان این است كه پرهیز از ستمگران،

این دسته را به گمنامی مبتلا كرده است. مردم آنها را بخوبی نمی شناسند، این توصیف چهارم تاكید بیشتری بر صفت سومی است كه قبلا توضیح داده شد. پنجمین صفت آنها این است كه به علت تقیه، از بد كاران، خواری و بیچارگی بر آنان چیره شده است. ششمین صفت این گروه از مومنان چنان است كه گویا در گردابی از دریای آب شور گرفتار آمده اند. در این عبارت حضرت لفظ دریا را با صفت شوری مایل به تلخی، از وضع ناسازگار دنیای لهو و بیهوده عاریه آورده است وجه مشابهت این است، چنان كه دنیا شایسته بهره مندی و نتیجه گیری برای آخرت نیست، بلكه دنیا دوستی موجب عذاب آخرت می شود، دریای شور هم برای شناگر تشنه رفع تشنگی نمی كند، هر چند بسیار تشنه باشد و نوشیدن آب و باقی ماندن در داخل آن به نهایت درجه برسد. به دنبال این توصیفات حضرت می فرماید: این دسته پنجم دهانشان بسته و قلبشان جریحه دار است، افواههم ضامره و قلوبهم قرحه شرح این فرموده این است كه: اینان به دلیل این كه از لذتهای دنیا بریده، و با مردمان دنیا. پرست بعلت غرق بودن آنها در خوشیهای ناپایدار آن، قطع رابطه كرده اند، دهانشان به سبب روزه گرفتن زیاد از چشیدن غذا دور مانده است، و دلهایشان از تشنگی، یا

ترس از خداوند متعال و یا از جهت تشنه ملاقات حق بوده و دریافت رحمت آن، و رسیدن به نعمتهای بهشت، و یا به دلیل بد كاریهای فراوان دیدن، و عدم توان از پیشگیری منكرات، جریحه دار است. برخی از شارحان كلمه ضامره را، ضامزه) روایت كرده اند، كه بمعنی سكوت و كم گویی است. هفتمین ویژگی این گروه، پند و اندرز دادن مردمان است، تا بدان حد كه از موعظه خسته شوند، دلیل خستگی آنان از پند و اندرز، بی توجهی مردمان و عدم تاثیر موعظه در دل آنهاست، نه بی میلی پند دهندگان و تحمل نكردن رنج آن. هشتمین صفت این گروه این است كه تا سر حد ذلت و خواری، مورد خشم و غضب نااهلان واقع می شوند. نهمین ویژگی آنان این است كه آن قدر در راه اعتلای حق به شهادت می رسند كه تعدادشان كم می شود یعنی ستمكاران به دلیل نپذیرفتن راه و روش آنان و تایید نكردن رفتارشان، آنها را به شهادت می رسانند اگر سوال شود، هنوز كه این گروه پنجم وجود دارند، چگونه كشته شدن را به طور عموم به آنها نسبت داده اند؟ می گوییم نسبت دادن فعل قتل به كل افراد به دلیل وجود قتل در مورد بعضی اشخاص، از باب نسبت دادن حكم جزء به كل، و مجاز است. چون تصمیم آنان كشتن تمام افراد بوده نسبت قتل را به همه

افراد دادن مجاز و بی اشكال است. هر چند فقط بعضی افراد به قتل رسیده باشند. حضرت با عبارت: فلتكن الدنیا به شنوندگان دستور می دهد كه دنیا را حقیر بشمرند به آن مقدار كه در دیده آنها از دنیا چیزی پست تر نباشد، زیرا عبارت حثاله القرظ و قراضه الجلم، بیان كننده نهایت كوچكی و پستی است. منظور از این امر و فرمان و نتیجه آن ترك دنیاست، بدین بیان كه هرگاه چیزی حقیر و بی مقدار باشد، عقلا رها كردن و دوری جستن از آن لازم است. پس از بیان فوق حضرت مردم را فرمان می دهد كه از پیشینیان و گذشتگان پند گیرند، زیرا مطالعه در چگونگی حال آنان برای صاحبنظران مایه عبرت و پند است، زمینه عبرت گرفتن، نعمتها و خوشیهایی بود كه گذشتگان داشتند، و به زیادی مال و منال و ثروت خویش افتخار می كردند، تمام آنها با فرا رسیدن مرگ از میان رفت و اندوه و غم و پشیمانی در آخرت برای آنان باقی ماند. و اموال فراوان آنها حجابی میان آنان و محضر جلال و عظمت خداوندی شد. امام (ع) مردم را با این بیان، متوجه می فرماید كه آیندگان از سرنوشت اینان عبرت گیرند، بخود آیند و از گذشتگان پند گیرند، زیرا ناگزیر از واگذاری اندوخته های خود هستند و بزودی زمینه ساز عبرت دیگران می ش

وند. لازمه پندپذیری كناره گیری از دنیا و كندن مهر آن از دل و برحذر بودن از فریب آن است، چون اوامر و فرامین امام (ع) در عبارات بالا، در ترك دنیا صراحت و روشنی لازم را نداشته است، حضرت عبارت: و ارفضوها ذمیمه، را افزوده است كه بروشنی دلالت بر وانهادن دنیا دارد. منظور این است كه آنچه را پست و ناچیز وبی مقدار است ترك كنید. آن گاه دلیل ترك دنیا را بیان كرده، و آن را دایمی نبودن و بی ثباتی آن برای دوستدارش دانسته است. بدین توضیح كه اگر قرار بود، خوشیها و نعمتهای دنیا، برای كسی پایدار باشد، باید برای كسی پایدار باشد، كه به شدت دنیا را دوست می دارد، و چون دنیا برای چنان دوست دارنده و علاقه مندی كه از شما بیشتر به دنیا عشق می ورزد بقا و دوام نداشته باشد به طریق اولی برای شما بقا ندارد، و هرگاه طبیعت و خصلت دنیا دور انداختن هر دوستی باشد برای جوانمرد عاقل شایسته این است كه دنیا را كنار گذارد و از چیزی كه رفاقتش دوام ندارد، و دوستیش خالص نیست، دوری كند.


صفحه 135.